۱۳۹۲ خرداد ۱۴, سه‌شنبه

فرهنگ گذشته و جایگاه امروز

همواره با احترام به فرهنگ اسلام و تأثیری که بر فرهنگ ایرانی گذاشته نگریسته‌ام. فرهنگ اسلامی‌ایرانی یک حرف دو حرف نیست که به‌راحتی بتوان انکارش کرد و چه‌بسا به‌دشواری نیزهم. این ارزش‌داوری‌های رایج در مورد دین، دردی از من که دوست دارم خود را به‌تمامی بشناسم، دوا نمی‌کند. برای شناخت خودمان نیازمند تأملات ویژه و پدیدارشناسیک در اسلام و سیر آن در ایرانیم. آشنایی با علوم اسلامی، از فقه و اصول گرفته تا عرفان اسلامی و کلام در سیر تاریخی‌ای که داشته‌اند، کمک بسیاری به درک چهره‌ی تاریخی‌مان می‌کند. برخی پیوستگیِ تاریخیِ فرهنگِ این سرزمین را در نظر نمی‌گیرند و، در جست‌وجوی ریشه‌های موهوم غرورآمیز، بک‌باره سر از ایران باستان درمی‌آورند و زمانه‌ی کوروش و میثرا و زاراثوشترا. اهمال‌ورزیِ این قوم نه در جست‌وجوی این‌قبیل مسائل که در نادیده گرفتن هزاروچهارصد سال متون فرهنگیِ ایرانی در زیر پرچم اسلام است.

روشن‌فکران امروز دو گروه‌اند: آنان که ذهنیت خود را صرفاً و به‌تمامی مدیون اندیشه‌هایی هستند که ریشه در اروپا و امریکا دارد (ااغلب روشن‌فکران)، و آنان که در دامان فرهنگ ایرانی‌اسلامی بالیده‌اند و، بعد از بازشناختن نسبت خود با این فرهنگ، به‌گفت‌وگو با دیگر اقوام دنیا نشسته‌اند (معدودی از روشن‌فکران). البته که سعی هر دو گروه مشکور است و درنهایت به حالِ مردم ما سودمند؛ بااین‌حال، کاری که گروه دوم عهده‌دار شده‌اند ریشه‌ای‌تر و عمیق‌تر و پایدارتر است. دشمنی با فرهنگی که بر پایه‌ی اسلام شکل گرفته و بالیده ویا گریختن از روبه‌رو شدن با این فرهنگ، هردو به یک چیز ختم می‌شوند: دست‌وپا زدن در تاریکی. راه رفتن چراغ می‌خواهد.

به سخن دیگر، آن‌ که به‌دنبالِ یافتن جایگاه درست خویش در گفتمان امروز است ناگزیر از تحقیق در دو محور است: محوری که نسبت او را با دیگران در زمان گذشته ـــ خانواده و دوستان و همشهریان ـــ و تاریخ سرزمینش می‌پژوهد و محوری که نسبت او را با دیگرانِ زنده و حاضر در نظام نشانه‌ایِ امروز تعیین می‌کند. کسی که از یکی از این محورها غفلت کند جایگاه نشانه‌ایِ درستی نخواهد یافت و ضعیف خواهد بود: غفلت از محور امروزْ شخص را به انزوا یا تحجر می‌کشاند، و غفلت از محور دیروزْ او را به سرگردانی و بی‌چهرگی می‌رساند.