۱۳۹۲ آذر ۱۷, یکشنبه

معرفی ابتدایی شاعر و مجموعه‌شعرِ از نیل و آفتاب در گودریدز

محسن صلاحی‌راد از سال 1379 به‌صورت جدی به سرودن شعر پرداخته و حدود دو سال در بسیاری از انجمن‌های ادبی تبریز به‌طور جدی فعالیت کرده است؛ اما پس از آن تا همین امروز، از شرکت در نشست‌ها و گروه‌های ادبی پرهیز کرده، چراکه به این نتیجه رسیده است که شرکت در انجمن‌های ادبی، در هردو شکل نو و قدیمش، صرفاً برای شروع و آشنایی با مقدمات شعر و شاعری مناسب است و بعد از آن، این انجمن‌ها جز این‌که ذوق اهل شعر را به بیراهه بکشانند، کارکرد دیگری ندارند. همچنین بر این باور است که شعر در دهه‌های سی و چهل به بوطیقایی رسیده که پیش از آن‌که به‌تمامی، قابلیت‌های خلاقه‌ی خود را آشکار کند، به‌دلایل بحث‌برانگیزِ بسیار، جای خود را به جریان‌های پراکنده و بی‌سر و تهی داده و جز در شعر شاعرانی که در همان سال‌ها به زبان و بیان ویژه‌ی خود دست یافته بودند، دیگر نمود بارزی نداشته است. بنابراین، مجموعه‌شعرِ از نیل و آفتاب که از سه دفترِ «بی‌بهانه» و «از شوق روزهای بهاری» و «آبگینه‌ی شکسته» و حدود چهل شعر شکل گرفته، دقیقاً حاصل غور در همان بوطیقای دهه‌های سی و چهل است و بر خوردن از شعر شاعرانی همچون نیما، امید، بامداد، سایه، فروغ، سرشک، کسرایی، مشیری، نادرپور و عده‌ای دیگر از شاعرانِ بزرگِ آن روزگارِ دور و نزدیک...‏

حیاط خلوت: «از نیل و آفتاب»

حیاط خلوت: «از نیل و آفتاب»: چند سال انتظار زمان زیادی است برای رسیدن چنین روزی که بتوانم مجموعه‌شعر محبوبم را معرفی کنم. من و بعضی‌های دیگر در این سال‌ها شانس این ...

۱۳۹۲ آذر ۱۱, دوشنبه

متروپلیس قرائتی دیگر از داستان قوم موسی


نکته‌ای که در طول تماشای فیلم متروپلیس (1927) نظر مرا به خودش جلب کرد و، تا جایی که جُستم، ظاهراً هیچ‌کس به آن اشاره‌ای نکرده تناسب و تناظر نشانه‌ایِ داستانِ این فیلم بود با داستان موسای پیامبر در تورات و حتا قرآن، و چون موسی پیامبر قوم یهود است این شباهت نمی‌تواند بی‌دلیل باشد (یادمان نرود که کارگردان این فیلم فریتز لانگ آلمانی است و اگرچه در سال 1933 سِمَتِ مهمی را در سینمای آلمان رد کرد اما باز ظاهراً تبلیغات نازی‌ها در او و افکارش بی‌تأثیر نبوده).

سرنوشت مردم این شهر خیلی شبیه سرنوشت قوم بنی‌اسرائیل تصویر شده و صحنه‌هایی از فیلم کاملاً متناظر است با صحنه‌هایی از فیلم ده‌فرمانِ چند دهه‌ی بعد (The Ten Commandments 1956)؛ موارد مشابه زیادند، برای نمونه، جایی که زن پتیاره‌ی ماشینی که حاصل سِحر و دانشِ مخترعی با عقده‌هایی مشابهِ سامری است، مثل گوسفند سامری، مردم را گمراه می‌کند، طوری‌که مردم برای به‌چنگ آوردنش به جان هم می‌افتند که یادآور حکم خداست که بعد از توبه‌ی قوم بنی‌اسرائیل به  آن‌ها امر می‌کند همدیگر را بکشند؛ یا موضوعِ به‌خطر افتادنِ جان بچه‌ها که با قتل‌عام بچه‌های قوم بنی‌اسرائیل به‌دستور فرعون و همین‌طور با انتقام الهی از قوم فرعون کاملاً مرتبط و متناسب بیان شده؛ یا بحث آب، هم در داستان موسا و هم در این فیلم... 

به‌نظرم این فیلم قرائت جدیدی از داستان قوم موسی ارائه کرده، قرائتی که با ذهنیت مردم آلمان در آن دوره تناسب بیشتری داشته باشد و قوم یهود را محکوم کند.

۱۳۹۲ مرداد ۲۲, سه‌شنبه

این را تحلیل کن!


امشب بار دیگر نشستم به تماشای فیلم این را تحلیل کن (1999).

به‌نظر من این فیلم روایت بسیار سهل‌ و ممتنعی دارد و سرشار است از اشارات ظریف در نقد ساختارِ روانیِ گروه‌های مافیایی، یا دقیق‌تر بگویم: فانتزی مافیا!

نمونه‌ی برتر این نقد در سکانسی ارائه شده که می‌توان آن را هجو ترورِ «دون کورلئونه» در فیلم پدرخوانده [1] (1972) به‌حساب آورد که البته هجو در این‌جا صرفاً‌ بهانه‌ای است برای پرده‌برداری از یک موضوع بسیار ظریف در نشانه‌شناسی سینما. در این سکانس تکان‌دهنده و درعین‌حال هجوآمیز، رابرت دنیرو ــــ که سال‌ها پیش در هنگام جوانی (سی‌ویک‌سالگی) در فیلمِ پدرخوانده‌ی 2 (1974) نقش جوانیِ «دون کورلئونه‌ی کبیر» را بازی کرده است ــــ در پنجاه‌وشش‌سالگی در ضمن یک خواب در نقش پسر دوم او ظاهر می‌شود (فرِدی) که شخصیتی است نالایق و بی‌عرضه! این ترفند، گونه‌ای آیرونی را در این فیلم دامن زده است: رابرت دنیرو در مقام یک نشانه در دو متن از دو زمان و دو ژانر مختلف، صاحب دو جایگاه روانیِ به‌هم‌پیوسته و دیالکتیک است و این جایگاه‌ها با سن‌وسال او در هنگام ایفای نقش‌ها تضاد غریبی دارد و در ماهیت نشانه‌ایِ او، انقسام بنیادینی را بروز می‌دهد! این در حالی است که موضوع فیلمِ این را تحلیل کن، خود، چیزی به‌جز این نیست: نسبت بسیار پیچیده و پایه‌ایِ پدر-پسری و انقسام بنیادین سوژه‌ی اقتدارگرا. در این فیلم، مناسبات بینامتنی‌ای از این دست، بسیار دقیق به‌کار گرفته شده که گاهی مثل همین سکانس، عقل از سر می‌پراند...

حیف و صد حیف که فیلم بعدی (آن را تحلیل کن 2002) که قرار بوده مکمل این فیلم باشد، بسیار بد نوشته و کارگردانی شده و در عمق و سطح مسائل، انگارنه‌انگار که ادامه‌ی همین فیلم است؛ یعنی می‌خواهم بگویم فاجعه است!

۱۳۹۲ مرداد ۳, پنجشنبه

در ستایش فردریک شوپن


نغمات شوپن زبانه می‌کشد در سرزمین هرز وجود. نمی‌سوزد که می‌نوازد این شعله‌ها و تازه و تر می‌سازد و از سرشاری احساس و نوش‌آساییِ و فریبایی... دلم می‌خواهد در نوایش غرقه شوم و ماهی و جَست بزنم و برآیم و فرو بروم و زمان بگذرد و دریا بدرد و قطره‌قطره مشت‌مشت موج بزند توی چشم‌هام و بریزد از در و دیوارِ آب‌ها و آبی‌ها...




۱۳۹۲ خرداد ۱۴, سه‌شنبه

فرهنگ گذشته و جایگاه امروز

همواره با احترام به فرهنگ اسلام و تأثیری که بر فرهنگ ایرانی گذاشته نگریسته‌ام. فرهنگ اسلامی‌ایرانی یک حرف دو حرف نیست که به‌راحتی بتوان انکارش کرد و چه‌بسا به‌دشواری نیزهم. این ارزش‌داوری‌های رایج در مورد دین، دردی از من که دوست دارم خود را به‌تمامی بشناسم، دوا نمی‌کند. برای شناخت خودمان نیازمند تأملات ویژه و پدیدارشناسیک در اسلام و سیر آن در ایرانیم. آشنایی با علوم اسلامی، از فقه و اصول گرفته تا عرفان اسلامی و کلام در سیر تاریخی‌ای که داشته‌اند، کمک بسیاری به درک چهره‌ی تاریخی‌مان می‌کند. برخی پیوستگیِ تاریخیِ فرهنگِ این سرزمین را در نظر نمی‌گیرند و، در جست‌وجوی ریشه‌های موهوم غرورآمیز، بک‌باره سر از ایران باستان درمی‌آورند و زمانه‌ی کوروش و میثرا و زاراثوشترا. اهمال‌ورزیِ این قوم نه در جست‌وجوی این‌قبیل مسائل که در نادیده گرفتن هزاروچهارصد سال متون فرهنگیِ ایرانی در زیر پرچم اسلام است.

روشن‌فکران امروز دو گروه‌اند: آنان که ذهنیت خود را صرفاً و به‌تمامی مدیون اندیشه‌هایی هستند که ریشه در اروپا و امریکا دارد (ااغلب روشن‌فکران)، و آنان که در دامان فرهنگ ایرانی‌اسلامی بالیده‌اند و، بعد از بازشناختن نسبت خود با این فرهنگ، به‌گفت‌وگو با دیگر اقوام دنیا نشسته‌اند (معدودی از روشن‌فکران). البته که سعی هر دو گروه مشکور است و درنهایت به حالِ مردم ما سودمند؛ بااین‌حال، کاری که گروه دوم عهده‌دار شده‌اند ریشه‌ای‌تر و عمیق‌تر و پایدارتر است. دشمنی با فرهنگی که بر پایه‌ی اسلام شکل گرفته و بالیده ویا گریختن از روبه‌رو شدن با این فرهنگ، هردو به یک چیز ختم می‌شوند: دست‌وپا زدن در تاریکی. راه رفتن چراغ می‌خواهد.

به سخن دیگر، آن‌ که به‌دنبالِ یافتن جایگاه درست خویش در گفتمان امروز است ناگزیر از تحقیق در دو محور است: محوری که نسبت او را با دیگران در زمان گذشته ـــ خانواده و دوستان و همشهریان ـــ و تاریخ سرزمینش می‌پژوهد و محوری که نسبت او را با دیگرانِ زنده و حاضر در نظام نشانه‌ایِ امروز تعیین می‌کند. کسی که از یکی از این محورها غفلت کند جایگاه نشانه‌ایِ درستی نخواهد یافت و ضعیف خواهد بود: غفلت از محور امروزْ شخص را به انزوا یا تحجر می‌کشاند، و غفلت از محور دیروزْ او را به سرگردانی و بی‌چهرگی می‌رساند.