زمان: آبانماه ۱۳۸۵.
مکان: تهران، منزل محمدرضا شفیعیکدکنی در میرداماد.
س: یکی از مجموعهشعرهای [حسین] منزوی رو اینجا
پیدا کردم. بهنظر شما منزوی [در شعر] چه جایگاهی داره؟
ج: خیلی شاعر خوبیه، خیلی شاعر خوبیه. منزوی
بسیار شاعر خوبی است، بسیار شاعر مقتدر و یکی از شعرای برجستۀ پنجاه سال اخیر ایرانه
بهنظر من. خیلی شاعر خوبیه خیلی.
استاد، دلیل خاصی داره شما هیچ اقدام خاصی برای
نوشتن و (مکث) کار خاصی برای شاعرای بعد از انقلاب نمیکنین؟
نه، آخه میدونی، مشکله؛ بهعلت اینکه من یه
آدمی هستم که اگه یک جملهای مثلاً بنویسم، حالا دیگه تصادف روزگار سبب شده، خیلی
حساسیت دارن جوونها، مثلاً میگن: «چرا اونجا نقطهویرگول گذاشتی مثلاً...» (میخندد) «ویرگول نگذاشتی؟»
(با خنده) من خودم [این حساسیتو] دارم!...
خیـــلی، سراسر ایران!
اینه که من اگه از کسی تحسین کنم (مکث) شاید صدها نفر دیگه باشن که در حد همون یا نزدیک به اون (مکث
کوتاه) و اگه از اونها تحسین نکنم حق اونها ضایع میشه، یا احتمالاً، اگر از یک
کسی بد بگم، یه عدهای رو برنجونم. من که حبّ و بغضی نسبت به کسی ندارم. معیارم اینه
که از یک شعری خوشم بیاد یا یک شعری منو نگیره...